چیز-آلت تناسلی زمین گذاشتن سر-مردن رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن پا برهنه-بدون کفش رایانه-کامپیوتر زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن تپق-گرفتگی زبان دولت منزل-دولت سرا بند کردن به کسی-به […]

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند خش افتادن-خراش افتادن چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت)) چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و […]

دار کشیدن-دار زدن پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدنآشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن) بند آوردن-متوقف کردن دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن حلال زادگی-حلال زاده […]

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرفدَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن) پوز زدن-دهان زدن دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند حجله خانه-اتاق شب زفاف توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن […]

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن احوال گرفتن(جویای حال شدن) اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن) زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن تخم شر-مردم آزار- شرور آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان […]

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن خاک به دهنم-زبانم لال خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو) جود-یهودی-حهود آب شیراز(شراب) رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار دولابچه-کمد کوچک فال بد زدن پاخت-بند و بست-تبانی کردن زهر چشم-نگاه […]

  پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن ترش ابرو-عبوس پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند   چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن […]

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده جای سفت-وضعیت سخت در بحر چیزی […]

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است آخش درآمدن(از درد نالیدن) برخورد کردن-تصادف […]

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتیپیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند حاجیت-بنده  خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و […]