برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 45

 

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

ترش ابرو-عبوس

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

 

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

 

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

خمیره-سرشت-ذات

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

جاهل پسند-چیزی که جوان

زهره دان-کیسه ی صفرا

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

اشک کوه(یاقوت، لعل)

چین چین-پر از چین

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

حتم داشتن یق-ین داشتن

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

 

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

آبِ دندان-حریف ساده

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

تند و تیز- تند تیز

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره
بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

 

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

حرص خوردن-عصبانی شدن

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

خال-نقطه ی سیاه-لکه

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

پیسی-بد رفتاری-آزار

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

حال کردن-لذت بردن

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

 

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

 

تلکه بند شدن- تلکه کردن

جار-چلچراغ-شمعدان

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

خروار-کنایه از مقدار زیاد

 

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی

 

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

بی فک و فامیل-بی کس و کار

تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

چیز خور شدن-مسموم شدن

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

چرس رفتن-حشیش کشیدن

به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

اُق زدن-بالا آوردن

خیر مقدم-خوش آمد

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

تنگاب آمدن-به جان آمدن
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

 

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

آبدست(ماهر، استاد)

جون جونی-نگا. جان جانی

پزا-زود پخت شونده

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

ترک بیلمز-آدم نادان

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

 

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

جا ماندن-فراموش شدن

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی

پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن

 

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

دوبل-دو برابر

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
 

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

روده دراز-پر حرف-وراج

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

راحت کردن-کشتن

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

جاهل-جوان-نادان

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند

پُر کار-فعال-با پشتکار

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

چشم شور-آن که چشم زخم زند

 

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

 

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

رجاله-اراذل و اوباش

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

تیار-درست و آماده

 

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

دسته پل-الک دولک

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

احدالناس(کسی، فردی)

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

 

دور-بار-دفعه-نوبت

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

پیشنهاد-طرح

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن
ارزانی-بخشیدن-دادن

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

از ته دل-از سر صدق و صفا

اجابت کردن معده-قضای حاجت

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن
چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

 
دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

چَکی-وزن نکرده-یک جا

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

 

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

بازرسی-بررسی و کنترل

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

دوا درمان-مداوا-معالجه

 

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

 

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

پروار-فربه-چاق

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

 

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

برزخ شدن-ناراحت شدن

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن
اجابت کردن معده-قضای حاجت
برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

جای پا-اثر-نشانه-رد

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

 
چیلی-بدبیاری
خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

بلا نسبت-دور از جانب شما

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

خارشک-مردم آزار-سادیست

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
روز مبادا-روز سختی و پریشانی

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

دندان تیز کردن-طمع کردن

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

خبر داغ-خبر بسیار مهم

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

دست خدا به همراه-در پناه خدا

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

زبان در قفا-زبان پس قفا

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

رم دادن-رماندن-فراری دادن

بُراق-خشمگین-عصبانی

بچه ی-اهل ِ

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

جامه شور-رختشوی
آبِ دندان(حریف ساده)

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

حال و احوال-وضعیت-کیفیت

رایانه-کامپیوتر

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

پیش کسوتی-قدمت و برتری

اجل معلق-مرگ ناگهانی

پُخت کردن-پختن

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

آب و خاک-میهن-دیار

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

احتیاطی-نجس-ناپاک

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

چهار دستی-فراوانی

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

تردستی-مهارت-شعبده بازی

 
ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

بَرج-خرج های خارج از خانه
چپری آمدن-زود آمدن

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

جوغ-جوی آب

از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

انداختنی(جنس نامرغوب)

پت پتی-موتور سیکلت

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

ریش شدن-ریش ریش شدن

پس افتاده-بچه ی کسی

اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)

 

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

 

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

حرص و جوش-عصبانیت

دل گُنده-سهل انگار

دلچسب-دلپذیر-مقبول

باربند-جای نهادن و بستن بار

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

حرف گوش کن-حرف شنو

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

تو دار-راز نگهدار

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

بی مناسبت-نابجا-نامربوط

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

بد قلق-بد عادت-بد ادا

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

 

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

چفت کردن-با زنجیر بستن

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

دیگ به سر-لو لو

حق التدریس-مزد آموزگار
زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن
دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

بلا نسبت-دور از جانب شما

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

ته گرفتن-سوختن غذا

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

چین چینی-پر چین

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

خر آوردن-بدبخت شدن

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

چلچل-خال خالی-ابلق
ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن
دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

جِر-اوقات تلخی-لج
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)
پیش کسوتی-قدمت و برتری

اشک کوه-یاقوت-لعل

اطفال باغ-گل‌های تازه

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

چاسان فاسان-آرایش-بزک

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

پول چایی-انعام-بخشش

رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

راپرتچی-گزارش دهنده

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

آتش بی‌باد-ظلم-می

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

زردنبو-زردمبو

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

زیر جلکی-پنهانی
بوق سگ-بسیار دیر وقت

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

خرکچی-چارپادار

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

پیسی-بد رفتاری-آزار

حاضر و آماده-آماده

خاکی-فروتن و متواضع

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

اَتَر زدن-فال بد زدن
دُنگی-دانگی

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

خرده قرض-بدهی اندک

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

داد و هوار-داد و فریاد

بامبول زدن-حقه سوار کردن

داش-لوطی-مشدی

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

خرس-چاق و درشت-تنومند

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

 

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

چاره-درمان

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

درد دل-غم و اندوه درونی

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن

 
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن
پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

 
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

پر و بال-امکان-فرصت

پَخ-مسطح-بی ژرفا

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

درق دروق-درق درق

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

دو شاخ-دارای دو شقه

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

پس نشستن-عقب نشینی کردن

در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

دوسیه-پرونده

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان

حال و احوال-وضعیت-کیفیت

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

دو قلو-دو بچه ی همزاد

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

دست خوش !-آفرین

دلچسب-دلپذیر-مقبول

دزد و حیز-نادرست و مکار

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

ته ریش-ریش اندک

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

جرینگ-صدای سکه های پول

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

آکله فرنگی(سیفلیس)

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

جگرکی-جگر فروش

چای کاری-کشت و زرع چای

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
دق مرگ-دق کش

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

دود چراغ-کشیدن شیره

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

اله و بله-چنین و چنان
 

دک و پوز-دهان و لب و دندان

ذِله کردن-ذله آوردن

خُردینه-بچه ی خردسال

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن

بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

خدا کند-ای کاش

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

چنار تجریش-متلک بد

چغل خوری-سخن چینی

باد گلو زدن-آروغ زدن

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

خالی کردن تفنگ-شلیک کردن

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

گلرخ اصیل

Next Post

لیست کامل فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های کوچه بازاری مردم ایران قسمت نوزدهم

چ مرداد 12 , 1401
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن خاک به دهنم-زبانم لال خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو) جود-یهودی-حهود آب شیراز(شراب) رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار دولابچه-کمد کوچک فال بد زدن پاخت-بند و بست-تبانی کردن زهر چشم-نگاه […]

You May Like