آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
آدم بیمعنی-آدم بیخود
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظرهی بد یا غذای بد)
بازداشتی-زندانی موقت
به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن
بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
آدم(نوکر، امردی که بچهبازان نزد خود نگاه میدارند و مخارجش را میپردازند)
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
چهار چوب-محدوده-قاب
تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران
الف الف کردن(قاچقاچ کردن)
آدم مقوایی-بیاراده-کسی که هیچکاری نمیکند
دریافت-گرفتن-ادراک
جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
چشم گود شدن-لاغر شدن
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
زُل زُل-نگاه کردن زل زدن
حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری
استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
ریز بینی-نکته سنجی-دقت
چش-چشم
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
خدا به همراه-خدا خافظ
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن
اُمُل(عقبافتاده، قدیمی)
آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد
دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن
به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن
زندگی-مال-وسایل کار و خانه
پسله-جای پنهان-در نهان
روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن
پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک
دیالله-زود باش دیگه !
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند
چموش-سرکش-یکدنده
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری
خنکای صبح-سحرگاه
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)
دماغ چاقی-احوال پرسی
چنگک شدن-چنگ شدن
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی
پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن
ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد
پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن
پیاله فروش-میخانه چی
دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن
از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)
پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق
خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی
ریش سفید-مرد سالخورده و محترم
تخم جن-حرام زاده
آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد
خراشه-تراشه-خرده ی چوب
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش
رو شور-سفیداب
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
اشک کوه-یاقوت-لعل
خر بی یال و دم-احمق-نادان
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن
دلداری دادن-تسلی دادن
به جا آوردن-شناختن
تو در تو- تو به تو
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان
خُردینه-بچه ی خردسال
زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن
دو پولی-کالای بی ارزش
دلمه شدن-بسته شدن
حرام و حرس-ریخت و پاش
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)
چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن
الدنگ-بیکاره-مفتخور-بیغیرت
چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا
تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن
خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت
خرج برداشتن-پول لازم داشتن
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
چارچار زدن-بی حیایی کردن
چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
دسته دیزی-قوم و خویش دور
زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن
چاک کردن-نگا. چاک دادن
پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن
چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)
آلکلی-معتاد به الکل
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
ترقه فرنگی-بچه ی شرور
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن
پیمانی-استخدام غیر رسمی
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست(از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد)
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
چوچول باز-دغل-بی حیا
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
دلسرد-ناامید-مایوس
زبر-خشن-غیر لطیف
دلِی دلِی-حاشا-انکار
آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن
دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه
ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین
دک کردن-از سر وا کردن
تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن
برآورد-تخمین
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
جن زده-دیوانه
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن
آفتاب را بهگز پیمودن(کوشش بیهوده کردن)
چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن
با دست و پا-آدم زرنگ
توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن
دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت
حمله ور شدن-یورش بردن
از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی
از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن
چشم و ابرو-زیبایی چهره
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده
به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن
دیم دیم-ساز به زبان کودکان
آهو چشم(معشوق، شاهد)
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
چوب بندی-داربست
آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده
آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)
خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن
حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن
بَرج-خرج های خارج از خانه
از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن
آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند
آزگار-زمان دراز
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
خروار-کنایه از مقدار زیاد
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن
پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن
پشک انداختن-قرعه کشیدن
ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
ز ِله-ستوه-عجز
ریق افتادن-ریغ افتادن
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
چاییده-سرما خورده-زکام گرفته
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
آقبانو(نوعی پارچهی نخی نازک)
دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
دمپایی-کفش راحتی خانه
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)
آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
بدلی-تقلبی-جنس بد
بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره
جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز
دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد
دقه-دقیقه
جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد
دله-ظرف حلبی
به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن
چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن
دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)
اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن
وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان)
از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن
خیابان گردی-بی کاری-ولگردی
پیش-برنده-آن که جلو است
خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن
آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن
بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر
در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
خر آوردن-بدبخت شدن
بابا بزرگ-پدر بزرگ
رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن
ریختن مو-سخت وحشت کردن
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن
تازه-اکنون-پس از این همه حرف
آفتاب خوردن(سختی کشیدن)
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
چُل کلید-جام درویشان
داوطلب-خواستار-نامزد
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن
چپ دادن-رد کردن
حرص خوردن-عصبانی شدن
تک و توک-به ندرت-کمی
خسارت دیدن-زیان دیدن
دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن
خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران
زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
خیکی-آدم چاق و فربه
زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن
جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن
پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن
بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور
چلاق شده-نوعی نفرین است
پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن
دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن
بد زبان- بد دهن
پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
بابت-مورد-زمینه-موضوع
اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است
تراشیده شدن-لاغر شدن
برادر دینی-هم کیش-هم مذهب
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما
اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)
اله و بله-چنین و چنان
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
حمله ور شدن-یورش بردن
چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو
خروار-کنایه از مقدار زیاد
بی جا-نامناسب-بی مورد
خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
پیشنهاد-طرح
چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
دولابچه-کمد کوچک
دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری
حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع
آمیزقلمدون(میرزابنویس، کاتب)
دسته پل-الک دولک
ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه
باش !-نگاه کن-ببین
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)
ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد
چغندر پخته-لبو
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن
د ِ-حرفی برای بیان مداومت
دست من و دامن تو-دستم به دامنت
چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن
به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن
پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن
پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ
از خود در آوردن-دروغپردازی کردن
خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان
دست پاک-درستکار
بدلی-تقلبی-جنس بد
دخیل-پناه برده-توسل جسته به
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
بمیرم-قربان بروم
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
چروکیدن-چین دار شدن
تخم چشم-مردمک چشم
پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد
جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن
چرب دست-ماهر-زبر دست
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن
آلاخون (و) والاخون(دربهدر، سرگردان، آواره)
پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن
پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
آهن کهنه به حلوا دادن(معاملهی پرسود کردن)
دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
حاضر و آماده-آماده
به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن
چله ی تابستان-گرمای سخت
تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن
چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن
از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
چاسان فاسان-آرایش-بزک
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
دو شاخ-دارای دو شقه
جدا جدا-یکی یکی-جداگانه
دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)
بند-ریسمان-طناب-رشته
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
اروای ننهات(ارواح بابات)
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی
باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن
جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش
دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
خوش خوراک-نگا. خوش خور
آفتابهدزد(دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند)
جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
پول مول-پول
خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
ذِله شدن-ذله آمدن
بی قواره-بد شکل
چوروک-چین و شکن
زهکونی-اردنگی-تیپا
دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن
جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
زن مرده-مردی که زنش درگذشته است
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی
خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی
به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن
خِل-خلط بینی
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
چغل خور-سخن چین
آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
چاچول-حقه باز-شارلاتان
دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز
چینه-دیوار گلی
خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن
حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن
تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند
آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت
حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند
پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو
ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
بوق زدن-اعلام موافقت کردن
آمده-شوخی و لطیفه
رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن
پشک انداختن-قرعه کشیدن
بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
خاکه-خرده ی هر چیزی
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
آبکی-بیارزش-از روی بیعلاقگی
خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن
آب در هاون کوفتن(کار بیهوده کردن)
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در
در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن
اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی
پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن
اجابت کردن معده-قضای حاجت
آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)
دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست
دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
آبِ کبود-آسمان
تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند
پیمانی-استخدام غیر رسمی
پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک
تک و تو-توان و قدرت-شتاب
از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)
جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور
خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن
خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند
خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
چپیدن-به زور جا گرفتن
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
راه مکه-کهکشان
پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن
خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
اصول دین پرسیدن-سوالپیچ کردن
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
دست خوش !-آفرین
راسته چینی-چیدن ساده و آسان
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن
بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن
آب به زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن
اوضاع کسی را بیریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن
رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند
اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
اجاق-دودمان
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن
آب در هاون کوفتن(کار بیهوده کردن)
زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا
دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
دل قرصی-اطمینان
جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
دبوری-بی سر و پایی-ولگردی
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
آینهی بخت(آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد)
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
آزگار(زمان دراز)
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن
ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند
زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها
چغاله بادام-بادام نارس
زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده
دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن
دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن
افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن
دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن
چین و خم-پیچ و تاب
چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن
تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن
دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند
دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن
از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))
بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
پس نشستن-عقب نشینی کردن
چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند
دست فروشی-شغل دست فروش
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
پاشنه بخواب-کفش راحتی
خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه
از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بیحال شدن)
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
بی سر و پا-پست-فرومایه
جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن
بچه افتادن-سقط شدن جنین
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی
در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن
توپ در کردن-توپ انداختن
ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی
آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران
پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد
چپ دادن-رد کردن
خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده
چغل خوری-سخن چینی
بی دست و پا-بی عرضه-پخمه
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
تپل-چاق-گوشت آلود
اشک تمساح-گریه ی دروغین
پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
خمیازه کشیدن-دهن دره کردن
تخته زدن-پنبه زدن
خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده
حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه
خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد
دو زاری-سکه ی دو ریالی
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
آل(موجودات افسانهای مانند جن و غول)
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بیاعتنایی کردن
خانم آوردن-پا اندازی کردن
چین دادن-تابدار و شکن دار کردن
خاطره-یادگار
خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
ادا اصول-ادا اطوار
روغن داغ-روغن گداخته
پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)
پس رفتن-عقب رفتن
زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه
ادا اصول-ادا اطوار
زیر جامه-زیر شلواری
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
چی-چه-چیز
پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن
آسمان (و) ریسمان(حرفهای بیربط و صد تا یک قاز)
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
پوست کنده-رک و بی پرده