حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
خاک به دهنم-زبانم لال
افسردهبیان(بیهوده و بیمزهگو)
جود-یهودی-حهود
رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار
دولابچه-کمد کوچک
پاخت-بند و بست-تبانی کردن
زهر چشم-نگاه خشم آلود
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه
جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن
تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن
پِی-دنبال
آن چنانی(چنانکه خود میدانی، بسیار گرانبها، بسیار عجیب)
جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد
آواز دهل(چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))
پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی
حمامی-گرمابه دار
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس
اُق زدن(بالا آوردن)
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن
رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن
رشته فرنگی-ماکارونی
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
آفتاب را بهگز پیمودن-کوشش بیهوده کردن
پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری
الابختکی-اتفاقی-تصادفی
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
جاده کوبی-راه صاف کردن
تاریخچه-تاریخ مختصر
دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه
چریدن-راه افتادن کار و کاسبی
المشنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان
جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی
اطفال باغ-گلهای تازه
دزدیده-دزدکی
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن
زُل زُل-نگاه کردن زل زدن
خیابان گز کردن-ول گشتن
پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانیسفید، نزد همه معروف)
دو به هم زن-دو به هم انداز
به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)
راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن
دست کم-حداقل
ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد
خوشگلک-با خوشگلی اندک
اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)
روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن
راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت
زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند
چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی
پُکیدن-ترکیدن
از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
پاتال-سالخورده-پیر
خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
دوبل-دو برابر
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
زبان نفهم-کودن-بی شعور
بلا به دور-بلاها دور باد
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
بوی نا-بوی ماندگی
ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد
تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب
اسم شب(کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب)
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست
نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن
آدم-نوکر
آوار شدن سر کسی(بیخبر نزد کسی در آمدن)
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
اُرد-درخواست-سفارش-دستور
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات
آهن کهنه به حلوا دادن-معاملهی پرسود کردن
تِک تِک-صدای کارکردن ساعت
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
آینهی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)
دسته-ساعت دوازده
بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی
دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد
زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن
دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست
داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن
آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن
حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد
تند نویسی-سریع نویسی
خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی
دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن
دوا خور-معتاد به الکل
آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن
چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
بده اون دستت-آی زکی !
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
دلجور-همدل
جور در آمدن-نگا. جور آمدن
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن
آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل
خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار
زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند
ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن
بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری
ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن
خجالت کشیدن-شرمنده شدن
چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد
دود چراغ-کشیدن شیره
دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن
آب سیر-جانور خوشرفتار
خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی
خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
آتشخوار-ظالم-حرامخوار
تپل-چاق-گوشت آلود
پا واکردن-به راه افتادن بچه
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن
ته بر کردن-از ته بریدن
چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی
به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود
حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند
دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
اُرد(درخواست، سفارش، دستور)
بردن از رو- از رو بردن
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن
دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن
پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن
تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن
چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن
چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده
چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن
راحتی-دمپایی
پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن
اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)
پنج تن آل عبا- پنج تن
خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن
زار زدن-سخت گریه کردن
جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت
از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن
تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر
آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)
زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
آهوی شیرافکن-چشم محبوب
دو رگه-از دو نژاد محتلف
آمد-فرخندگی-خوشقدمی
در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح
خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری
رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران
دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی
جان کلام-اصل مطلب
آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن
تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را
دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن
چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی
تاب بازی-بازی کردن با تاب
پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن
دیر فهم-کند ذهن-کودن
جگر پاره-فرزند-جگر گوشه
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
دست اول-نو و تازه
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمیتوان-مدارا کردن
جَرّ-کشمکش دعوا
خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن
به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد
رسانه-وسیله ی ارتباطی
آیینهی اسکندری-آفتاب
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)
دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن
چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
ته نشین-رسوب کرده
زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن
درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
پینه زدن-وصله کردن
خبر داغ-خبر بسیار مهم
آینهی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن
رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن
تت و پت-لکنت زبان
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
تن خواه-پول نقد-زر و مال
دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
خلا-مستراح
آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک
البرز-بلندقامت-دلیر
بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای
تمام کردن-مردن
برو برگرد-چون و چرا
چرس رفتن-حشیش کشیدن
آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)
دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن
چاپ خوردن-به چاپ رسیدن
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند
حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن
چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
بپا-مواظب باش-متوجه باش
الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی
چل ستون-شبستان مسجد
دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن
حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن
دلسردی-ناامیدی-یاس
درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن
خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد
ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن
خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن
خاور زمین-قاره ی آسیا
رجز خوانی-لاف زنی-دعوی
پامال شدن-از بین رفتن
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست
تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن
زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن
خواهر خوانده-دوست صمیمی
تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی
پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن
اُق زدن(بالا آوردن)
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
آلکلی(معتاد به الکل)
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن
آفتابنشین-بیکاره و تنبل
از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بسانداز خرج کردن
چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن
دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن
تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن
چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی
تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
جور در آمدن-نگا. جور آمدن
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن
چاچول-حقه باز-شارلاتان
چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید
پهن شدن آفتاب-روز شدن
دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب
از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بیحال شدن)
راپرت-گزارش-خبر
دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن
انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن
ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن
خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن
آینهی دست(تیغ و خنجر)
چنگولک-سست و ضعیف
ددر برو-نانجیب-زن بدکاره
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کمحوصله بودن
پِق-صدای خنده ی ناگهانی
آب در هاون کوفتن-کار بیهوده کردن
خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن
جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد
آب دندان خوردن(حسرت خوردن)
جور به جور-نگا. جوراجور
چَپَری بی-درنگ-به سرعت
زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن
خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع
چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن
دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود
چانه-گلوله ی خمیر نان
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا
آب و رنگ(طراوت و شادابی)
ارزانی-بخشیدن-دادن
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن
پُر پشت-انبوه-بسیار روییده
پیاله فروشی-میخانه
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
در هم لولیدن-توی هم رفتن
دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
چیله جمع کردن-گردآوردن چیله
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
آل(موجودات افسانهای مانند جن و غول)
خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی
حمله کردن-یورش بردن
دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری
خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد
آهنگ ریپدار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
رمبیده-خراب شده-فرو ریخته
دخیل-پناه برده-توسل جسته به
خشخاشی-نان خشخاش زده
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری
حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
آفتاب چریدن-بیکار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن
تخم چشم-مردمک چشم
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
روی دایره ریختن-روی داریه ریختن
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند
دختر بچه-دختر کم سن و سال
زیر دادن-با کسره خواندن حرفی
در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن
جز و ولز-نگا. جز و وز
خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن
جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند
خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن
زن بردن-همسر گرفتن مرد
روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن
زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند
رج کردن-رج بستن
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
رشته فرنگی-ماکارونی
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
چهره کردن-نگا. چهره شدن
حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن
خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
دست فرمان-مهارت در رانندگی
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)
ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند
پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن
ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن
چنار امام زاده صالح-متلک بد
آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن
آتشِ بسته(طلا)
افتادن دست-از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن
به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند)
خبر چین-سخن چین-جاسوس
چشه ؟-او را چه شده ؟
د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن
زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد
خاج کشیدن-صلیب کشیدن
آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن
از حال رفتن(بیحال شدن، غش کردن)
پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن
خودی-آشنا
از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن
زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب
تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن
آهو چشم-معشوق-شاهد
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
چراغان-جشن و سرور پر چراغ
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند
دست و رو شسته-بی شرم-وقیح
روان کردن-از بر کردن
از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن
زار زار-گریه ی شدید
ارباب حجت(اهل منطق)
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
شعلهی آتش
اسمورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست
اشکالتراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن
اهل عمل(کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند)
حاضر به یراق-حاضر و آماده
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم
بای دادن-رشوه دادن-باج دادن
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
پنج تن آل عبا- پنج تن
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال
دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده
خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن
از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیشبینی سخن راندن)
حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
زار-کوتاه شده ی زایر
بله قربان گو-چاپلوس-متملق
جِر خوردن-پاره شدن
آبکی(بیارزش، از روی بیعلاقگی)
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
فرسوده و خراب شدن
انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)
دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده
دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر
اهل هیچ فرقهای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن)
ابرو فراخی-خوشدلی-گشادهرویی
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی
آدم بیمعنی(آدم بیخود)
چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند
آهنگ ریپدار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)
انگشت بلند کردن-اجازهی سخن خواستن
حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن
تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بیانصاف)
دزدیده-دزدکی
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
اتر خان رشتی-آدم پرافاده
آب به چشم آمدن-طمع کردن
راست رو-رو به رو-مقابل
پوشک-کهنه ی بچه
خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن
جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند
حبه کردن-دانه دانه کردن
رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن
تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید
زار زدن-سخت گریه کردن
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
اوا خواهر-مرد زننما-مردی که علائق زنانه دارد
آتش بیباد-ظلم-می
از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب
آش و لاش(بهکلی متلاشیشده، لهولورده)
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
جز و ولز-نگا. جز و وز
چشم انتظار-منتظر-چشم به راه
چای نیک-قوری و کتری چای
خواری و زاری-پریشان حالی
دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمیتوان-مدارا کردن
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)
جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن
خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن