لیست کامل فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های کوچه بازاری مردم ایران قسمت نوزدهم

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

خاک به دهنم-زبانم لال

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

جود-یهودی-حهود

آب شیراز(شراب)

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

دولابچه-کمد کوچک

فال بد زدن

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

زهر چشم-نگاه خشم آلود

دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

پِی-دنبال

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

زحمت کش-کارگر-پیشه ور
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)
چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

حمامی-گرمابه دار

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

اُق زدن(بالا آوردن)

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

 

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

رشته فرنگی-ماکارونی

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

برادر تنی-برادر حقیقی

خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

جاده کوبی-راه صاف کردن

تاریخچه-تاریخ مختصر

دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

اطفال باغ-گل‌های تازه

دزدیده-دزدکی

 

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

زُل زُل-نگاه کردن زل زدن
خیابان گز کردن-ول گشتن

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

دو به هم زن-دو به هم انداز

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)
راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن
دست کم-حداقل
ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

خوشگلک-با خوشگلی اندک

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند
چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

پُکیدن-ترکیدن

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

 

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

پاتال-سالخورده-پیر

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
دوبل-دو برابر

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

زیر دست-تابع-فرمان بردار

زبان نفهم-کودن-بی شعور

 

بلا به دور-بلاها دور باد

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

تب و تاب-سوز و گداز

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

بوی نا-بوی ماندگی

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد
تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

 

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

خدا نگهدار-خدا حافظ

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

آدم-نوکر

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن
تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

 

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

دسته-ساعت دوازده

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

آفتابی کردن(پدیدار کردن)

دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد

 

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

 

زار زدن-سخت گریه کردن

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

تند نویسی-سریع نویسی

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

دوا خور-معتاد به الکل

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

بده اون دستت-آی زکی !

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

دلجور-همدل

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

 

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

 

دود چراغ-کشیدن شیره

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

آب سیر-جانور خوش‌رفتار

 

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

جگرکی-جگر فروش

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

تپل-چاق-گوشت آلود

پا واکردن-به راه افتادن بچه

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

ته بر کردن-از ته بریدن

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

بردن از رو- از رو بردن

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

 
تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

حق شناس-سپاس گزار

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

 

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

راحتی-دمپایی

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)
پنج تن آل عبا- پنج تن
خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن

زار زدن-سخت گریه کردن

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

 
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

دو رگه-از دو نژاد محتلف

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

 

چنگ انداختن-چنگ زدن

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

جان کلام-اصل مطلب

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

تاب بازی-بازی کردن با تاب

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

دیر فهم-کند ذهن-کودن

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

از تیپ کسی بودن

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

دست اول-نو و تازه

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

جَرّ-کشمکش دعوا

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

بی ریخت کردن-کتک زدن

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

 

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

رسانه-وسیله ی ارتباطی

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

خوش منظره-خوش نما-زیبا

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

ته نشین-رسوب کرده

 

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
پینه زدن-وصله کردن

خبر داغ-خبر بسیار مهم

چپ-لوچ-مخالف حکومت

پیش ِ پا-جلوی رو

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

تت و پت-لکنت زبان

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

تن خواه-پول نقد-زر و مال

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

 

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

خلا-مستراح

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

البرز-بلندقامت-دلیر

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

تمام کردن-مردن

برو برگرد-چون و چرا

چرس رفتن-حشیش کشیدن

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

بپا-مواظب باش-متوجه باش

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

چل ستون-شبستان مسجد

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن

دلسردی-ناامیدی-یاس

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن
خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد

پول و پله-پول

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن

خاور زمین-قاره ی آسیا

از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی
پامال شدن-از بین رفتن
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

 

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

خواهر خوانده-دوست صمیمی

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

اُق زدن(بالا آوردن)

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

آلکلی(معتاد به الکل)

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن

 
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

چندر غاز-پول بسیار کم

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

 

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

چاچول-حقه باز-شارلاتان

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

 

پهن شدن آفتاب-روز شدن

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

راپرت-گزارش-خبر

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

چنگولک-سست و ضعیف

پله خوردن-دارای پله بودن

ددر برو-نانجیب-زن بدکاره

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

 
آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

جور به جور-نگا. جوراجور

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

چانه-گلوله ی خمیر نان

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

ارزانی-بخشیدن-دادن

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده
پیاله فروشی-میخانه

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

 

در هم لولیدن-توی هم رفتن

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

خرکار-پرکار

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

حمله کردن-یورش بردن

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد
آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

خشخاشی-نان خشخاش زده

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

تخم چشم-مردمک چشم

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

دختر بچه-دختر کم سن و سال

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

 

جز و ولز-نگا. جز و وز

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

زن بردن-همسر گرفتن مرد

روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند
رج کردن-رج بستن

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

رشته فرنگی-ماکارونی

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

چهره کردن-نگا. چهره شدن

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

 

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

دست فرمان-مهارت در رانندگی

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن
چنار امام زاده صالح-متلک بد

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

آتشِ بسته(طلا)

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

حمامی-گرمابه دار

خبر چین-سخن چین-جاسوس

چشه ؟-او را چه شده ؟

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

 

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

جان جانی-صمیمی-یکدل

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

خودی-آشنا

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

آهو چشم-معشوق-شاهد

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

روان کردن-از بر کردن

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

زار زار-گریه ی شدید

ارباب حجت(اهل منطق)

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

شعله‌ی آتش

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

اجباری-خدمت سربازی

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

پت پتی-موتور سیکلت

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

حاضر به یراق-حاضر و آماده

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

 

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

پنج تن آل عبا- پنج تن

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال
دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده
خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن
از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

پا شدن-از جا برخاستن

زار-کوتاه شده ی زایر

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

جِر خوردن-پاره شدن

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

 

فرسوده و خراب شدن

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

 
اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)
ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند
آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)

پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

 

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

دزدیده-دزدکی

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

آب به چشم آمدن-طمع کردن

راست رو-رو به رو-مقابل

پوشک-کهنه ی بچه

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

حبه کردن-دانه دانه کردن

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

زار زدن-سخت گریه کردن

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

آتش بی‌باد-ظلم-می

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

اُریب-کجکی-یک بر-یک ور

جز و ولز-نگا. جز و وز

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

چای نیک-قوری و کتری چای

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

خواری و زاری-پریشان حالی

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

گلرخ اصیل

Next Post

لیست کامل فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های مردم کوچه بازار مردم ایران قسمت بیست و دو

پ مرداد 13 , 1401
حساب داشتن-حساب بانکی داشتن احوال گرفتن(جویای حال شدن) اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن) زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن تخم شر-مردم آزار- شرور آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان […]

You May Like