لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 342

چیز-آلت تناسلی

زمین گذاشتن سر-مردن

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

پا برهنه-بدون کفش

رایانه-کامپیوتر

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

تپق-گرفتگی زبان

دولت منزل-دولت سرا

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

پیاله فروش-میخانه چی

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

پشت رو-وارونه

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن

پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

دو قلو-دو بچه ی همزاد

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

چی-چه-چیز

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

زن بردن-همسر گرفتن مرد

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

 

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

حاجی ارزانی-گران فروش

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

به پول رساندن-فروختن

رومیزی-منسوب به میز

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

خدا کند-ای کاش

راه اندازی-راه انداختن

 

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

خرخاری-همدیگر را خاراندن

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

از ته دل-از سر صدق و صفا

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

پاتوغ-محل گرد آمدن

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

ریز بافت-پارچه یا فرش طریف

رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

چغاله بادام-بادام نارس

افسارگسیخته-سرکش

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
زیر گرفتن-زیر کردن

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

 

جاهل-جوان-نادان

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

چرک-کثیف

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

چل و چو-خبر دروغ-شایعه
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

دست بده داشتن-بخشنده بودن

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

باد گلو زدن-آروغ زدن

بپا-مواظب باش-متوجه باش

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

ترید- تلیت

دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)
به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

 

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن
اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

تنبل خان-تن پرور

اطفال باغ(گل‌های تازه)

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

بچگی کردن-بیخردانه

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

جار-چلچراغ-شمعدان

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

پول چای دادن-انعام دادن

بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

حهاز-کشتی بزرگ

زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

زبان تر کردن-سخن گفتن

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

خرسک-نوعی فرش

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

چپ دادن-رد کردن

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

آبِ خشک-آب بسته

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

بنگی-معتاد به حشیش

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

دق کردن-از غصه مردن

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

آبِ سیاه-نیمه کوری

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

حاجی ارزانی-گران فروش

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

پشه زدن-نیش زدن پشه

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

بلا به دور-بلاها دور باد

خداحافظی کردن-به درود گفتن

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

بادپا-تند رو-تیز تک

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

 

اهل آن کار (کار بد)

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

چار راه-محل تقاطع دو راه

آب شیراز(شراب)
حاملگی-آبستنی

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

جیغ و ویغ-داد و فریاد

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

 

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

جَفت-چوب بست انگور

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

ته بر کردن-از ته بریدن

تو در تو- تو به تو

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

زهر چشم-نگاه خشم آلود

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

از زبان افتادن-لال شدن

زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

ته بر کردن-از ته بریدن

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

پیاله فروش-میخانه چی

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

 

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

پینکی رفتن-چرت زدن

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)
چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

 

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

دُنگ-سهم-حصه

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

ریشو-دارای ریش بلند

 
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

آدم ثانی(حضرت نوح)

خاکروبه-زباله-آشغال

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

دخترینه-دختر-مونث

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد

چشم انداز-منظره

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

 

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

آفتاب به آفتاب-هر روز

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

زهر چشم-نگاه خشم آلود

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

 

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

باب شدن-معمول و رایج شدن

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

بالینی-کلینیکی

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

دست خدا به همراه-در پناه خدا
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

پا شدن-از جا برخاستن

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

چارخانه-شطرنجی

آزگار-زمان دراز

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

توجیهی-برنامه های توضیحی

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

تخم جن-حرام زاده

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

بند کردن-محکم کردن

دست پاک-درستکار
دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن
بی پرده-رک و صریح-آشکار

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

برادر تنی-برادر حقیقی

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

خلاص-تمام شد-مُرد

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار
 

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

اجباری-خدمت سربازی

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

رشوه گیر-رشوه خوار

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

خارشک-مردم آزار-سادیست

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ
به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن
 

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

 

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

دایی اوغلی-پسر دایی

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

تمام و کمال-کامل-به تمامی

بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

روز مبادا-روز سختی و پریشانی

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

 

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

 

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

زائو-زنی که زاییده و در بستر است

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

حبف و میل-ریخت و پاش

تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی

چلاق شده-نوعی نفرین است

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن

چانه-گلوله ی خمیر نان

ازراه‌نرسیده-در همان لحظه‌ی رسیدن-به مجرد ورود

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

آب شیراز-شراب

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

زبان کوچکه-زبان کوچک

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

بازار کوفه- بازار شام

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

پنزر- پندر

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن

چنگ انداختن-چنگ زدن

ادرار بزرگ(مدفوع)

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

 

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

بدلی-تقلبی-جنس بد

پاشیر-گودال پای شیر آب
تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

جگر-عزیز-عزیز دلم

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

دلداری دادن-تسلی دادن

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

بامبول زدن-حقه سوار کردن

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام
دستکاری-دست بردن در چیزی

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

برده خورده-ملاحظه-پروا

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

خال مَخال-خال خال

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

خاطر داشتن-به یاد داشتن

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

دست فرمان-مهارت در رانندگی

تنگاب آمدن-به جان آمدن

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

چماق-چوبدست-گرز

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

بد گل-زشت-بد ترکیب

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

دلبخواهی-دلبخواه

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن

 

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

زهکونی-اردنگی-تیپا

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

زیر تشکی-رشوه

ازدست‌رفته-عاشق

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

 

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

پیاله زدن-می نوشیدن

زهره دان-کیسه ی صفرا

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش
آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

بید خورده-کهنه و فرسوده

آواز دادن(خواستن)

چیز خور شدن-مسموم شدن

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

خرجی-پول لازم برای گذران روز
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی
 

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

 

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

پر گو- پر چانه
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

درز گرفته-کوتاه کرده

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

پا منبری-شاگرد روضه خوان

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

خوشایند-مطبوع-پسندیده

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

تا-لنگه-همتا

 

آتشی-تندخو-زودخشم

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
 

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

 

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

ترش کردن-عصبانی شدن

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

 

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

پشت رو-وارونه

 

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

ذوق زده-بسیار خوش حال

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

دزد و حیز-نادرست و مکار

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

 

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

استخوان‌دار-محکم-بااراده

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است

آب آتش مزاج-می سرخ

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

 
رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن
پس بودن-عقب افتادن از دیگران

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

گلرخ اصیل

Next Post

مجموعه کامل فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های مردم کوچه و بازار فارسی قسمت بیست و دو

پ مرداد 13 , 1401
خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن دست و پا کردن-فراهم آوردن آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند پا توی کفش کسی کردن-با […]

You May Like