چیز-آلت تناسلی
زمین گذاشتن سر-مردن
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن
پا برهنه-بدون کفش
رایانه-کامپیوتر
اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن
آهوی مانده گرفتن-بیانصافی کردن-عاجزکشی کردن
دولت منزل-دولت سرا
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)
حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن
پیاله فروش-میخانه چی
بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه
پشت رو-وارونه
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن
پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
دو قلو-دو بچه ی همزاد
خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
آسمانجل(ندار، بیچیز، کسی که رواندازش آسمان است)
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
باخت-آنچه باخته باشند-زیان
از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بیحال شدن)
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)
دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری
حاجی ارزانی-گران فروش
پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن
باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان
به پول رساندن-فروختن
رومیزی-منسوب به میز
حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی
پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن
خدا کند-ای کاش
راه اندازی-راه انداختن
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
خرخاری-همدیگر را خاراندن
بی اختیار-بدون اراده و تصمیم
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بیاعتنایی کردن)
خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن
ریز بافت-پارچه یا فرش طریف
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن
دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن
چغاله بادام-بادام نارس
افسارگسیخته-سرکش
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
زیر گرفتن-زیر کردن
خواب آور-مخدر-بی هوش کننده
اهل محل(همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند)
جاهل-جوان-نادان
اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن
چرک-کثیف
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
آشی شدن-سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان
چل و چو-خبر دروغ-شایعه
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)
رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند
دست بده داشتن-بخشنده بودن
آخر و عاقبت-نتیجهی خوب
دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن
زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن
زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن
دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست(از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد)
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود
چشم انتظار-منتظر-چشم به راه
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
باد گلو زدن-آروغ زدن
بپا-مواظب باش-متوجه باش
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم
چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن
پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری
اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)
به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن
بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن
اسبابچینی(دسیسهچینی، توطئهچینی)
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
تنبل خان-تن پرور
بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده
جار-چلچراغ-شمعدان
آلنگ دولنگ-چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن
پول چای دادن-انعام دادن
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
جاکن شدن-به حرکت در آمدن
زبان تر کردن-سخن گفتن
خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن
خرسک-نوعی فرش
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد
ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
چپ دادن-رد کردن
تناسب داشتن (چیزی) به کسی
از قدیم ندیمها(از گذشتههای دور)
دق کردن-از غصه مردن
دستمال به دست-چاپلوس-متملق
آبِ سیاه-نیمه کوری
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
حاجی ارزانی-گران فروش
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن
حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن
برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
پشه زدن-نیش زدن پشه
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی
بلا به دور-بلاها دور باد
خداحافظی کردن-به درود گفتن
آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ
راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن
بادپا-تند رو-تیز تک
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
اهل آن کار (کار بد)
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن
چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن
اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن
چار راه-محل تقاطع دو راه
آب شیراز(شراب)
حاملگی-آبستنی
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
اوضاع کسی را بیریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
جیغ و ویغ-داد و فریاد
بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
بد لعاب-بد گوشت-بد خلق
جَفت-چوب بست انگور
تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن
آوار شدن سر کسی(بیخبر نزد کسی در آمدن)
زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد
ته بر کردن-از ته بریدن
تو در تو- تو به تو
انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن
آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)
پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن
زهر چشم-نگاه خشم آلود
از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)
از زبان افتادن-لال شدن
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری
انگشتر پا-چیز بیارزش
زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب
ته بر کردن-از ته بریدن
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
آدم چوبی(بیعرضه و دستوپاچلفتی)
زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری)
پیاله فروش-میخانه چی
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
اما(اشکالتراشی، ایجاد شبهه)
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
پینکی رفتن-چرت زدن
تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن
آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)
دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است
آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)
چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ
دُنگ-سهم-حصه
خیابان گردی-بی کاری-ولگردی
از شیر مادر حلالتر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)
استخوانفروش(ستایشگر آبا و اجداد)
روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن
ریشو-دارای ریش بلند
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
خاکروبه-زباله-آشغال
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
دخترینه-دختر-مونث
دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن)
به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن
ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ
تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت
چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
جان کُردی-سخت گیری-مقاومت
بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده
جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول
چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
این دو کلهدار(خورشید و ماه)
تخت و تبارک-با آسودگی خیال
آفتاب به آفتاب-هر روز
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
زهر چشم-نگاه خشم آلود
بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو
دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز
تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست
بالینی-کلینیکی
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی
چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد
آینهی زانو(برآمدگی زانو)
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده
دست خدا به همراه-در پناه خدا
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
آزگار-زمان دراز
خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
تخم جن-حرام زاده
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
بند کردن-محکم کردن
دست پاک-درستکار
دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن
بی پرده-رک و صریح-آشکار
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
برادر تنی-برادر حقیقی
خلاص-تمام شد-مُرد
زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
پخش و پلا-پراکنده-تار و مار
آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
آش آلو کردن(خجالتزده کردن، کنفت کردن، سکهی یک پول کردن)
آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)
رشوه گیر-رشوه خوار
خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی
خارشک-مردم آزار-سادیست
چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ
به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن
این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن
دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت
دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن
چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن
پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد
پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله
دایی اوغلی-پسر دایی
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)
تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح
بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
روز مبادا-روز سختی و پریشانی
خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن
انگشتپیچ(نوعی گز رقیق)
آتشِ تر(شراب، لب معشوق)
زیر لب خندیدن-تبسم کردن
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا
چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها
حبف و میل-ریخت و پاش
تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی
چلاق شده-نوعی نفرین است
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
خشک زدن-مات و مبهوت ماندن
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن
ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
چانه-گلوله ی خمیر نان
ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
آب شیراز-شراب
تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
زبان کوچکه-زبان کوچک
حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا
بازار کوفه- بازار شام
ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی
زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن
چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن
رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
پنزر- پندر
حق آب و گل-امتیاز-اعتبار
پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن
دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید
خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن
انگشت به دهان(حیرتزده، سرگشته)
دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر
دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب
رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن
چنگ انداختن-چنگ زدن
ادرار بزرگ(مدفوع)
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
بدلی-تقلبی-جنس بد
پاشیر-گودال پای شیر آب
تو نگو من بگو-مشاجره-بحث
جگر-عزیز-عزیز دلم
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
دلداری دادن-تسلی دادن
جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی
به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن
بامبول زدن-حقه سوار کردن
اسیر خاک(مرده، تنپرور)
تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن
درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد
پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن
پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام
دستکاری-دست بردن در چیزی
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق
با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد
پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
خاطر داشتن-به یاد داشتن
تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
دست فرمان-مهارت در رانندگی
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال
پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع
چماق-چوبدست-گرز
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن
چپکی-از طرف چپ-خشم آلود
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
بد گل-زشت-بد ترکیب
راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
دلبخواهی-دلبخواه
حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن
پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد
زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
پیه دل باز کردن-تحمل کردن
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
زیر تشکی-رشوه
ازدسترفته-عاشق
از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن
بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر
اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)
پیاله زدن-می نوشیدن
زهره دان-کیسه ی صفرا
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش
آش آلو کردن(خجالتزده کردن، کنفت کردن، سکهی یک پول کردن)
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن
پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن
آینهی زانو(برآمدگی زانو)
دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه
آواز دادن(خواستن)
چیز خور شدن-مسموم شدن
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن
خرجی-پول لازم برای گذران روز
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن
از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بسانداز خرج کردن
افتادن دست-از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی
دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن
از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن
از شیر گرفتن(به دورهی نوزادی پایان دادن)
خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن
باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید
زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن
پر گو- پر چانه
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید
درز گرفته-کوتاه کرده
برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن
اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
پا منبری-شاگرد روضه خوان
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
خوشایند-مطبوع-پسندیده
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن
ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته
زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن
جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
تا-لنگه-همتا
آتشی-تندخو-زودخشم
آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
جا افتاده-آدم متین و با تجربه
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
افندی پیزی(بهظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
ترش کردن-عصبانی شدن
پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن
روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی
تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن
بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند
پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن
آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود)
دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن
تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن
پشت رو-وارونه
اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
ذوق زده-بسیار خوش حال
آدم مقوایی-بیاراده-کسی که هیچکاری نمیکند
دزد و حیز-نادرست و مکار
به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن
اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن
آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)
جَخ-تازه-هنوز-فوقش
خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
از عزا در آوردن(به دورهی عزاداری پایان دادن)
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
پرت شدن-دور افتادن از مطلب
از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب
بی ریخت-زشت-بد ترکیب
خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند
جفت بودن-در جای خود قرار داشتن
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
استخواندار-محکم-بااراده
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
اهل حال-دوستدار تفریح و خوشگذرانی
پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن
بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن