چوب بندی-داربست
رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن
تخم جن-حرام زاده
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن
آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی
زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
چاک دادن-شکافتن-پاره کردن
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
آفتابنشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانهخراب کردن
حیوانی-نگا. حیوانکی
دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
دار و دسته-پیروان و اطرافیان
راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن
اتر خان رشتی-آدم پرافاده
پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن
خالی کردن تفنگ-شلیک کردن
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
درد دل-غم و اندوه درونی
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
دیالله-زود باش دیگه !
این خاکدان(دنیا)
ابرو کج کردن(خشم گرفتن)
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود
جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند
بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
آمد(فرخندگی، خوشقدمی)
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
آبِ دندان(حریف ساده)
چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن
خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن
ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن
افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد
چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن
دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست
زرت و پرت-چرت و پرت
تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)
دست فرمان-مهارت در رانندگی
تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت
اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)
دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار
چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن
دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن
پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن
رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن
خرخاری-همدیگر را خاراندن
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
پا واکردن-به راه افتادن بچه
چین و خم-پیچ و تاب
راست روده شدن-اسهال گرفتن
دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
دردسر-گرفتاری-سرگردانی
ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن
رو به راه-آماده-مهیا-منظم
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن
پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن
درمانگاه-جای درمان بیمار
به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه
دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
آب به زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن
اَکه ننه-آدم آبزیرکاه
چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن
خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع
خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن
از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت
آیینهی اسکندری(آفتاب)
دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن
جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور
دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن
جهود ی-هودی-مقتصد
ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم
تنبل خان-تن پرور
آمادهباش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن
آقبانو(نوعی پارچهی نخی نازک)
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن
پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن
بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب
اسب چوبین-تابوت
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر
پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی
تخم چشم-مردمک چشم
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
خبر داغ-خبر بسیار مهم
خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند
چسی در کردن-نگا. چسی آمدن
ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)
در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن
پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم
از خدا بیخبر-ظالم-نابهکار
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
چهار دستی-فراوانی
جز زدن-ناله و زاری کردن
جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن
از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)
آفتابنشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانهخراب کردن)
به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن
ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی
اتوکشیده(با سر و وضعی شستهورفته و مرتب)
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
ابرو کج کردن(خشم گرفتن)
با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد
از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
تلمبار- تل انبار
خپله-چاق و کوتاه قد
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
چروک-چین و شکن
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
آفتابهآبکن-پست ترین نوکر
اهل دود(سیگاری)
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
چینه کشی-شغل چینه کش
آب و خاک-میهن-دیار
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول
دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن
تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک
چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
از خود در آوردن-دروغپردازی کردن
بچه افتادن-سقط شدن جنین
چسی درکن-آدم پر مدعا
زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند
پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن
چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن
چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن
جُستن-چیز گمشده را یافتن
ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن
خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن
خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی
چارلا-چهار لا-چهار تو
چشم دریده-خیره-درآمده
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن
خوش منظره-خوش نما-زیبا
چهره کردن-نگا. چهره شدن
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی
آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان
جسته دوزی-نوعی دوختن
انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکتهگیری کردن، اعتراض کردن)
دسته-جمعیت سینه زن
آهوی مانده گرفتن-بیانصافی کردن-عاجزکشی کردن
حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن
پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)
تعطیل بردار-تعطیل شدنی
دیر کردن-تاخیر کردن
تنگ هم-چسبیده به هم
آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)
آتو-بهانه-دستاویز-نقطهضعف
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن
آبگوشتی(بیارزش، پیش پا افتاده)
حاضر به یراق-حاضر و آماده
چاخان پاخان-دروغ
از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن
تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن
راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد
تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت
به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن
روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است
دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
آدم بگو بخند(شیرینزبان و بذلهگو)
تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان
از شیر گرفتن(به دورهی نوزادی پایان دادن)
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
آتش بیدود(آفتاب، غضب)
خمیازه کشیدن-دهن دره کردن
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی
زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن
خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
آبتنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
پینه زده-وصله کرده
خروار-کنایه از مقدار زیاد
خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته
ادرار بزرگ-مدفوع
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)
آغاپنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبهای
خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن
دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
بَرج-خرج های خارج از خانه
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)
به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
بازداشتگاه-زندان موقت
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
زبیل-آشغال-زباله
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته
بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن
آواز کوچهباغی-آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است
دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن
جِر خوردن-پاره شدن
ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن
حُقه-زرنگ و ناقلا
پاکاری-شغل پاکار
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
چشم کردن-چشم زدن
تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.
تریاکی-معتاد به تریاک
آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن
پنج تن آل عبا- پنج تن
جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب
خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد
حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
افقی برگشتن(شهید شدن و روی دستها تشییع شدن)
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن
دوره-مهمانی-زمانه
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
رج کردن-رج بستن
خال مَخال-خال خال
حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه
دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود
آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)
زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن
تو دوزی-دوختن از درون
اکبیری(زشت، بیریخت)
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن
رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
دور برد-دارای برد زیاد
بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم
زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن
آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن
دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن
زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن
از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)
زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود
دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن
اُمُل(عقبافتاده، قدیمی)
آمد کردن-رخدادن واقعهای خجسته
زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن
حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
اِحلیل خوردن-فریب خوردن
از تو بهخیر و از ما بهسلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)
چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن
تحت اللفظی-کلمه به کلمه
پاگون-سردوشی
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
از شیر گرفتن-به دورهی نوزادی پایان دادن
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
آستینسرخود-هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است
ریق زدن-ریغ زدن
به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ
برادر زاده-فرزند برادر
پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن
چغل خوری-سخن چینی
دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای
بقچه بندی-ران چاق
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن
ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
زبان تر کردن-سخن گفتن
آبجی خاکانداز(زن فضول و خبرچین)
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن
با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد
پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن
آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
آفتاب گز کردن-ولگردی کردن
چین چینی-پر چین
حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری
امن و امان(بدون بیم و هراس)
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند
آخر و عاقبت(نتیجهی خوب)
خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن
ابرو پاچهبزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)
رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن
از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن
چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
پا واکردن-به راه افتادن بچه
خوب-کافی-بسیار
داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن
دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه
آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته
بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت
آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب
خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن
پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن
تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن
پار-فرسوده و اوراق-مجروح
زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن
پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن
خوب-کافی-بسیار
دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق
توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن
این خاکدان(دنیا)
تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد
دلداری دادن-تسلی دادن
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
جز و ولز-نگا. جز و وز
دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده
رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز
زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن
دبوری-بی سر و پایی-ولگردی
آینهی دست(تیغ و خنجر)
دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
چروک-چین و شکن
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
اسمورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)
چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن
خِطَب-جزیی از جهاز شتر
انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا
حاجی خرناس-لولو
دک کردن-از سر وا کردن
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
آپارتی(زن بیحیا و بدزبان، سلیطه، پاچهورمالیده)
خِل-خلط بینی
حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان بهدر رفتن)
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی
دستک-دفتر حساب
پار-فرسوده و اوراق-مجروح
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته
زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن
پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است
راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن
دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها
دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن
از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)
از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
خیرات کردن-چیزی را
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن
پُخت کردن-پختن
انسان بودن-شریف و درست بودن
آب لمبو-چلاندهشده-فشرده
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
زیر دادن-با کسره خواندن حرفی
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند
از خدا بیخبر(ظالم، نابهکار)
پیاله زدن-می نوشیدن
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
پشم و پیله-ریش
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو
با محبت-زود جوش و مهربان
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
پینکی رفتن-چرت زدن
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن
خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن
رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن
از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
چِخه-نگا. چِخ
از قدیم ندیمها-از گذشتههای دور
این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند
خدا به رد-در پناه خدا
بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
آب به چشم آمدن-طمع کردن
داماد-مرد تازه زن گرفته
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
خِر-حنجره-گلو
پزا-زود پخت شونده
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
دلچسب-دلپذیر-مقبول
الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچهی کوچک، سیخ، راست)
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
تراشیده شدن-لاغر شدن
تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ
به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)
بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن
چشم و ابرو-زیبایی چهره
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
اشتباه لپی(اشتباه لفظی)
چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع
از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن
انگشتکوچکهی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
احوال گرفتن-جویای حال شدن
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
جیک-صدا-آواز
ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
پا بر جا-ثابت قدم-استوار
تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل
بازرسی-بررسی و کنترل
دل رحم-مهربان
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
جا ماندن-فراموش شدن
خنسی-گرفتاری-تنگدستی
دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد
بار و بنه-وسایل سفر
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
حلوای تن تنانی-نوعی حلوا
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز
بازداشتگاه-زندان موقت
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن
چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن
به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن
تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
آدم نچسب-کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن
خیر مقدم-خوش آمد
اسم شب(کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب)
زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن
چروکیدن-چین دار شدن
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
خوش رو-زیبا-خندان
پَتی-لخت-برهنه
زندگی-مال-وسایل کار و خانه
زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی
آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند
ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک
به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی
برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
دبه کردن-دبه در آوردن
درآمد-عایدی
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
آمد-فرخندگی-خوشقدمی
چرند گو-یاوه گو
دیر چسب-دیر آشنا
دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای
حمله ور شدن-یورش بردن
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
خودی-آشنا
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد
تگری-بسیار خنگ-یخچالی
رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی
رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن
از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن
از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن)
پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن
خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز
ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن
آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر
جمع کردن-گرد آوردن
توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن
خوب-کافی-بسیار
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید
دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن
از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
خاطرجمع شدن-مطمئن شدن
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
پیشاب-ادرار
دو زاری-سکه ی دو ریالی
امن و امان(بدون بیم و هراس)
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید
دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه
دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
چول کردن-شرمنده کردن
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد
برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن
دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
چک و چیل-لب و لوچه
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
حرص خوردن-عصبانی شدن
آتشخوار(ظالم، حرامخوار)
چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن
زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن
اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن
خِر-حنجره-گلو
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
انگشتکوچکهی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن
تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده
دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی
درگاهی-آستانه
تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
خِر-حنجره-گلو
دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
رم دادن-رماندن-فراری دادن
از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن
دیپلمه-کسی که دیپلم دارد
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
جاکن شدن-به حرکت در آمدن
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
چشم دراندن-دقت زیاد کردن
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
چرکمرده-نگا. چرکمُرد
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است
درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن
دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن
تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن
پا بَد-بد قدم
پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه
دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن
انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
آفتابی کردن(پدیدار کردن)
دوا خور-معتاد به الکل
الفرار-گریز-بگریز !
زبان گز-چیز تند و تیز
بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن