مجموعه کامل فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های مردم کوچه و بازار فارسی قسمت بیست و دو

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

دست و پا کردن-فراهم آوردن

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن

از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

پینه کردن- پینه بستن

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

بنده زاده-پسر من

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد
پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن
چُل-آلت مرد

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

تپه گذاشتن-بول کردن

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

بیا بیا- برو برو

به خط کردن-به صف کشیدن

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

بلند بالا-قد بلند

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی

بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

 
از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

 

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

پَخ-مسطح-بی ژرفا

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

رم دادن-رماندن-فراری دادن

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

بار و بنه-وسایل سفر

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن
درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

پا منبری-شاگرد روضه خوان

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

ذلیل مرده-ذلیل شده

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

چِخ کردن-راندن سگ

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

به هم زدن-قطع رابطه کردن

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

 

جان جان-معشوق-محبوب

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

بوگندو-آدم کثیف و بد بو

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

پیش پیشکی-از پیش

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

 

چِخی-سگ

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

 

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

چای صافی-نگا. چای صاف کن

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

بی تفاوت-بی اعتنا

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

پشت-نسل-فرزندان
زبان تر کردن-سخن گفتن
تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

خایه-بیضه-جرات

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)

 

خاک برگ-برگ خشک خرد شده

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

پا-حریف

دلسرد کردن-ناامید کردن

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

خانم-زن بدکاره-هرزه

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

 

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

ژله-لرزانک

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

دلمه شدن-بسته شدن

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

 

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن

چنبره زدن-حلقه زدن

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

 

با متانت-با وقار

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

زاچ-زائو

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

حرف-سخن-گفتار-کلام

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

چار طاق-به طور کامل

خط افتادن-خراش افتادن

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

چال-گودی-حفره

 
جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

آب و خاک-میهن-دیار

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
خبرکش-سخن چین
 

دوام آوردن-استقامت کردن

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

این دو کله‌دار-خورشید و ماه

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

پیه آوردن-چاق شدن

 
پِق-صدای خنده ی ناگهانی

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

این خاکدان-دنیا

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری
 

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

پینه زدن-وصله کردن

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

دایی اوغلی-پسر دایی

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

 
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

از دهان گنده‌تر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد
خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

تیز بزی-فورن-بی درنگ

 

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن
زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

 

خدا کند-ای کاش

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب
دَم نقد-آماده-حاضر

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

دور از شما ب-لانسبت
 

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

اجاق(دودمان)

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس

چک و چیل-لب و لوچه

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

 

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

خجالتی-کم رو-پرحیا

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

باجی-خواهر-زن ناشناس

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

پینه-وصله-پوست سخت شده

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

دمرو-کسی که دمر خوابیده

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

چوب خوردن-تنبیه شدن

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

پشت-نسل-فرزندان

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

دستی-به عمد-از روی تعمد

آبِ خشک-آب بسته

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

دوام کردن-دوام آوردن

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

خداپسندانه-مورد پسند خدا

دزدی گرگی-دله دزدی

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن

چنبره زدن-حلقه زدن

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

 

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

آشغالی(سپور)

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

جز زدن-ناله و زاری کردن

 

خریت-نادانی-حماقت

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

ریغ-مواد درون امعا و احشا

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

جا دار-وسیع-فراخ

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

دیالله-زود باش دیگه !

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

 

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

 
دیم کاری-کشاورزی دیم

پات-بی آبرو-بی تربیت

پیش پیش-جلو جلو

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

 

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

زائو-زنی که زاییده و در بستر است

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

خوابگوشی-سیلی-کشیده

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
داغان-از هم پاشیده-پریشان

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

 

با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

چشم واسوخته-چشم برتافته

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
 

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

خدا به دور-پناه بر خدا

دست آموز کردن-تربیت کردن

خاکه زغال-ریزه ی زغال

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

 
خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

تمام و کمال-کامل-به تمامی
بغل پر کن-دختر یا زن چاق

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند
 

آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

پیش بها-بیعانه

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

پلاس-اثاث مختصر منزل

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

 

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

خاور زمین-قاره ی آسیا

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

بارانداز-جای پیاده کردن بار
خریت-نادانی-حماقت

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

باریک اندام-لاغر و ظریف

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

رشوه گرفتن-رشوه خواری

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

تک و توک-به ندرت-کمی

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

چفت کردن-با زنجیر بستن

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

 

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

چهار چوب-محدوده-قاب

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن
از جنس چیزی بودن

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

خواهر خوانده-دوست صمیمی

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

توجیهی-برنامه های توضیحی

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن

خال به خال-خال خال

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن

پنزر- پندر

چراغ باران-چراغانی

آهو چشم-معشوق-شاهد

خنکای صبح-سحرگاه

 

باب دندان-مناسب طبع و حال

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

اِحلیل خوردن-فریب خوردن

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن

چنگول زدن-پنجه زدن

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

جلز-نگا. جز

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

چرسی-آدم معتاد-افیونی

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

خلاص-تمام شد-مُرد

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

درمانگاه-جای درمان بیمار

زیر آبی-زیرآبکی

خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن

اختر شمردن(شب‌بیداری)

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

باب شدن-معمول و رایج شدن

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)
رکاب کش-به تاخت-با سرعت

چوروک خوردن-چین برداشتن

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

چوب سیگار-نی سیگار

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

پاکار-امر بر-پادو-مباشر

خنسی-گرفتاری-تنگدستی
چرسی-آدم معتاد-افیونی
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

چسبیدن-لذت دادن

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

بَر و بیابان-دشت و صحرا
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

امن و امان(بدون بیم و هراس)

دوری-ظرف غذاخوری پهن

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

بی رگ-بی غیرت-بی حس

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

چو-شایعه

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن

حمله کردن-یورش بردن

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

پیه سوز- پی سوز

پُر توپ-خشمگین

دست و بال-دور و بر-اطراف

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

جزوه-کتابچه-دفترچه

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

چگور پگوری-خوشگل-جذاب

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

 

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

پیش کنار-بیضه-خایه

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)
جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

زینه-پله

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی
دیر فهم-کند ذهن-کودن

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

گلرخ اصیل

Next Post

مجموعه کاملی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 183

پ مرداد 13 , 1401
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن) پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن) برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن پر در […]

You May Like